نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 387
ابن قتيبه مىنويسد : ابو بكر راضى شد كه على ( عليه السلام ) بيعت نكند ولى در صدد برآمد كه از ديگران بيعت بگيرد ، سراغ آنها را در خانه على ( عليه السلام ) گرفت عمر را فرستاد درب خانه على كه بيرون آيند و با ابو بكر بيعت كنند ، آن جماعت حاضر نشدند از خانه على بيرون آيند . عمر گفت : هيزم بياوريد و گفت : سوگند به حق آنكه جان عمر در قبضه قدرت اوست يا بايد بيرون آئيد يا خانه را با هر كه در آن است آتش مىزنم . مردم گفتند : يا ابا حفص ان فيها فاطمه : اين خانه دختر پيغمبر است چگونه آتش مىزنى گفت : اگر چه فاطمه هم در خانه باشد ! ! ! فاطمه آمد پشت در فرياد زد : اى مردم من قومى بدتر از شما نديدم كه جنازهء رسول خدا را روى زمين گذاشته به دنبال مقام و منصب خود برويد ، شما ما را از امر خلافت كه مخصوص ما بود محروم كرديد و حق ما را غصب نموديد . حضرت فاطمه از آن دو غضبناك شد و تصميم گرفت تا زنده است با آنها صحبت ننمايد ( 1 ) چنان كه مسلم و بخارى نوشتهاند : « فوجدت اى فغضبت فاطمة على ابى بكر فهجرته فلم تكلَّمه حتّى توفّيت » يعنى : فاطمه در حال خشم و غضب ابو بكر را ترك نموده و بر او همچنان غضبناك ماند و با او حرف نزد تا وفات نمود [1] . در آخرين روزهاى عمر فاطمه ابو بكر و عمر به اين فكر افتادند ، بلكه رضايت فاطمه را جلب نمايند ، لذا با تضرع و التماس فراوان از فاطمه اجازه گرفتند و به عيادتش رفتند . ابن قتيبه مىگويد : فاطمه به ابو بكر و عمر گفت : آيا اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلَّم حديثى فرموده باشد و شما آن را شنيده باشيد ، حاضريد شهادت دهيد كه ما آن را شنيدهايم ، گفتند : بله شهادت مىدهيم فرمود : من شما را به خدا سوگند مىدهم آيا نشنيدهايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلَّم فرمود : رضاى فاطمه ، رضاى من است و غضب فاطمه غضب من است هر كس فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه او را