نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 366
اتفاق افتاد به ظاهر بدو منكر مىنمود ، پس از اين جهت هر دو معذور بودند و شايد هم موسى توجه نداشت كه خضر معصوم است . ( 1 ) اما رعيت امام حسن در عيب گرفتن بر او معذور نبودند ، زيرا آنان از نظر شرع مكلف بودند از امام حسن ( عليه السلام ) متابعت نمايند ، خواه صلح كند و خواه جنگ كند ، پس هر گاه كسى بر او عيب بگيرد يا مخالفت كند ، حكمش حكم كسى است كه با امام زمان خود مخالفت نمايد . و عذر امام حسن ( عليه السلام ) در پذيرفتن صلح اين بود كه اكثر اصحابش در همراهى وى به همين صفت بودند و موافق رأى و نظر امام نبودند ، پس چگونه اين جماعت مىتوانستند براى مقابله با دشمن به امام خود يارى كنند . 2 - اين كه رجال مذاهب چهارگانه ، بالاتفاق روايت كردهاند كه پيامبرشان فرموده كه : « حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشتند » پس چگونه از يكى از جوانان بهشت عملى صادر مىشود كه به خاطر آن مورد مذمت و نكوهش قرار مىگيرد و در بهشت جوانانى هستند مثل عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا و غير ايشان از اوليا كه عيب در آنها وجود ندارد . 3 - اين كه عيب گرفتن بر حسن ( عليه السلام ) صحيح نيست مگر اين كه اول بايد به پيامبر عيب گرفت كه به امام حسن مدح و ثنا گفته است و عيب گرفتن به پيامبر هم صحيح نيست مگر بعد از عيب گرفتن به خداوند كه در باره پيامبر فرمود : « * ( وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى ) * [1] . ( هرگز به هواى نفس سخن نمىگويد و سخن او جز وحى نيست ) . 4 - و ديگر اين كه : در ضمن آيه تطهير روايت كردهاند كه خداوند او را از « رجس » پاك گردانيده است و اگر او داراى عيب بود ، پاك نبود و آن خدائى كه به پاكى او گواهى داده بود مىدانست كه او در آينده با معاويه صلح خواهد كرد زيرا تمام اوصاف و كردارش پيش خداوند از اول تا آخر و ظاهر و باطن حاضر بود ، وقتى