responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس    جلد : 1  صفحه : 31


آن كه در دستش نيزه بود ، به من گفت : « اَفْلَحْتَ يا اِسْماعِيل » ، اى اسماعيل راحت شدى ؟ من تعجب كردم كه او نام مرا از كجا دانست گفتم : « اَفْلَحْنا وَاَفْلَحْتُم اِنْ شاءَ اللهُ » باز همان مرد به من گفت : « هذا هُوَ الإمامُ » يعنى اين بزرگوار امام زمان است .
من همين كه اين جمله را شنيدم پيش دويدم و به خاك افتادم و زانوى آن حضرت را بوسه دادم ، آنها روان شدند من نيز به دنبال ايشان شتافتم ، حضرت ملتفت من شد و فرمود باز گرد ، گفتم هرگز از تو جدا نمىشوم بار ديگر فرمود باز گرد كه صلاح وقت در اين است گفتم من هرگز از تو جدا نمىشوم .
آن پيرمرد گفت : اسماعيل شرم نمىكنى كه امام دوبار فرمود برگرد و تو اطاعت ننمودى ؟ !
ناچار ايستادم آنها چند قدم از من دور شدند ، امام عصر ( عج ) رو به من كرد و فرمود وقتى به بغداد رسيدى « مستنصر » خليفه عباسى تو را مىطلبد و به تو عطائى مىدهد از او قبول نكن و به فرزند گرامى ما ( رضى الدين ابن طاووس ) بگو كه نامه‌اى به « على بن عوض » درباره تو بنويسد و من به او سفارش مىكنم كه هر چه بخواهى به تو بدهد .
اين را فرمود كاروان به راه افتاد و دل دردمند اسماعيل را هم با خود برد جوان مشتاق تا دورترين چشم انداز كه سياهى كاروان را مىديد اشك و آه خود را بدرقه راه آن مىكرد تا كاروان از نظر وى غائب شد .
اى غائب از نظر به خدا مىسپارمت * جانم بسوختى و به دل دوست دارمت اسماعيل مىگويد : من در همان جا ايستادم آنها به راه افتادند تا از نظر من غائب شدند بعداً از آنجا به سامرّا رفتم و جمعى از اهل شهر كه مرا ديدند گفتند : چرا حالت متغير است ؟ با كسى دعوا كرده‌اى .
گفتم : نه ، ولى شما بگوئيد كه اين اسب سواران كه بودند ؟

31

نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس    جلد : 1  صفحه : 31
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست