نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 30
جناب سيد بن طاووس فرمود : من به بغداد مىروم تو هم با من بيا تا تو را به اطباء آنجا هم نشان بدهم ، شايد آنها بتوانند تو را معالجه بكنند ، من اطاعت كردم و در خدمتش به بغداد رفتم سيد تمام اطباء بغداد را جمع كرد آنها نيز از معالجه آن عارضه اظهار عجز و ناتوانى نمودند . من خيلى متأثر شدم و گفتم اگر اين طور است به سامرّا مىروم و شفاى خود را از ولى عصر ( عج ) مىخواهم . به سوى سامرّا حركت كردم و چون به آن مكان شريف رسيدم اول به زيارت حرم مطهر عسكريين ( امام هادى و امام حسن عسكرى ) مشرف شدم و بعد به سرداب مطهر در آمدم از ايزد متعال استعانت نموده از ائمه اطهار ( عليه السلام ) در علاج آن درد استمداد نمودم و چندى در آن مكان به سر بردم بعضى از شبها در آن مكان مقدس به قيام گذرانيدم . روزى به كنار دجله رفتم و خود را شستشو دادم و غسل زيارت نمودم و متوجه حرم مطهر ائمه اطهار شدم اما هنوز در خارج شهر بودم كه چهار سوار را ديدم كه شمشيرها بر كمر بسته و يكى از ايشان نيزه در دست دارد به طرف من مىآيند و چون اطراف سامرّا جمعى از سادات و شرفاى خانه داشتند گمان كردم كه اين چهار نفر از آنها هستند چون به من رسيدند ، سلام گفتم ، جواب سلام مرا دادند يكى از آنها كه جوان بود و ردائى به دوش انداخته بود به من فرمود فردا از اينجا مىروى ؟ عرض كردم : بلى . فرمود جلو بيا تا زخمت را ببينم من در دلم گفتم اينها كه اهل باديه هستند از نجاست پرهيزى ندارند ، منهم تازه غسل كردهام و لباسهايم هنوز تر است اگر دستشان را به لباس من نمىزدند ، بهتر بود من هنور در اين فكر بودم كه آن شخص خم شد و دستش را روى آن زخم گذاشت و فشار داد كه احساس درد كردم .
30
نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 30