responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس    جلد : 1  صفحه : 32


گفتند : شايد از سادات و بزرگان اين منطقه بودند .
من گفتم : بلكه يكى از آنها امام بود .
گفتند ه : امام صاحب نيزه بود يا آنكه ردائى به دوش داشت .
گفتم : آنكه ردا داشت .
گفتند : زخمت را به او نشان دادى .
گفتم : بلى او خودش آن را فشار داد و درد هم گرفت پاى خود را برهنه نمودم اثرى از زخم نبود من خودم هم تعجب كردم و به شك افتادم و گفتم شايد پاى ديگرم زخم بوده لذا پاى ديگرم را باز كردم باز هم اثرى نبود ! !
مردم وقتى متوجه شدند كه من به بركت حضرت بقية الله ( عليه السلام ) شفا يافته‌ام بر من ازدحام آوردند و پيراهنم را پاره كردند ، خدمه روضه مقدسه مرا از چنگ خلق خلاص كرده به خزانه در آوردند ، نام و نسب مرا پرسيدند و سؤال كردند كه كدام روز از بغداد بيرون آمده‌اى ؟ صورت حال را به درستى بيان نمودم .
بالاخره آن شب را در آنجا ماندم ، پس نماز صبح به طرف بغداد بازگشتم چون « به اوانا » كه دهى است در نزديكى بغداد ، رسيدم ديدم جمعيت زيادى سر پل بغداد جمع شده‌اند و هر كه از راه مىرسد ، اسم وخصوصياتش را سؤال مىكنند و در انتظار كسى هستند و چون مرا ديدند و نام را سؤال كردند و مرا شناختند به سر من هجوم آوردند لباسى كه تازه پوشيده بودم ، پاره كردند و بردند و نزديك بود زير دست و پاى مردم هلاك شوم كه در اين اثنا « مؤيد الدين محمد قمى » كه وزيرى از وزراى خليفه بود ابن طاووس را طلبيده و از وى اين خبر را تحقيق نمود و سيد رضى الدين با جمعى رسيدند مرا از دست مردم نجات دادند ، بعدها معلوم شد كه ناظر بين النهرين جريان را به بغداد نوشته و او مردم را خبر كرده است .
سيد رضى الدين به من فرمود آن مردى كه مىگويند شفا يافته توئى ؟
گفتم : بلى از اسب پياده شد پاى مرا باز كرد و دقيق آن را نگاه كرد و چون از زخم اثرى نديد ، بيهوش شد ، وقتى به هوش آمد به من فرمود : وزير قبل از

32

نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس    جلد : 1  صفحه : 32
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست