اما آن مجالس را شيخ صدوق در كتاب توحيدش روايت مىكند از ابى منصور متطبّب كه گفت : يكى از اصحابم برايم نقل كرد كه من و « ابن ابى العوجاء » و « ابن مقفّع » در مسجد الحرام بوديم ، ابن مقفّع گفت : « اين خلق را مىبينيد ( و اشاره كرد به جماعتى كه در مسجد دور خانهء خدا طواف مىكردند ) در اينها كسى نيست كه لياقت اسم انسانيت را داشته باشد مگر آن شخصى كه آنجا نشسته ( و اشاره به حضرت صادق عليه السّلام نمود ) و باقى همه اين مردم حيوانات و حشراتاند ! » رفيق او ابن ابى العوجاء به او گفت : چگونه براى اين شخص اين امتياز را قائل شدى ؟ گفت : چون نزد او ديدهام چيزهايى كه نزد هيچ كس غير از او نديدهام . ابن ابى العوجاء در جواب گفت : بايد او را امتحان كرد ببينيم اين طور است كه مىگويى يا خير . ابن مقفّع به او گفت : اين كار را نكن مىترسم اگر نزد او بروى و محاجه كنى طورى به تو كند كه تو دست از مسلك خود ( يعنى دهرى بودن ) بردارى . ابن ابى العوجاء به او گفت : بلكه مىترسى كه من او را امتحان كنم و معلوم شود حرفى كه در بارهء او زده اى درست نبوده . ابن مقفّع به او گفت : حال كه اين خيال را كرده اى پس بلند شو و به نزد او برو و هر چه مىتوانى پايندهء خود باش كه تو را به زانو در نياورد ،