نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 349
بر ابا بكر كردند . خلاصه كلام آنكه در آن وقت بهيچ احدى از امامت سيد البشر كراهت در بيعت ابا بكر نداشتند مگر حضرت امير المؤمنين حيدر و چهار نفر ديگر و نيز از ما چهار نفر هيچ احدى در آن محضر از زبير درشت گوىتر نبود . چنانچه بعد از بيعت روى بعمر آورده گفت يا ابن الصهاك الحبشيه بخداى عالم قسم است كه اگر اين آزاد كردههاى اعيان قريش ممد و معاون و خويش تو نمىبودند هرگز ترا قدرت سخن و تقدم بر من در هيچ محافل و مكمن نبودى خصوصا در وقتى كه شمشير من در دستم بودى . زيرا كه جبن و بد دلى و ترس و نامردى تو در حرب و ضرب و نجابت تو در نسب و حسب ميان طوايف عجم و عرب منتشر و مشتهر است اما چون جماعتى يافتى كه تقويت تو در هر امر مىنمايند لهذا بقوت و اعانت آن جماعت حمله بر مردم عالم مىآرى و الا ترا چه ياراى اين جرات و چه قدرت اين حركت است . عمر چون لوم زبير و تقريع و تعيير زياده از حد تقرير او استماع نمود بغايت آزرده و دلگير گشته در غضب شد و گفت اى زبير ترا چه قدرت ذكر نام صهاك است . زبير در ساعت با كمال مسارعت گفت كه صحاك چه كس است كه نام او نتوان برد بلكه ذكر اسم آن ناكس عيب آن كس است مع هذا كرا قدرت تنفس منع من است از تذكار و تكرار نام آن خاكسار . چه آن رديه امه حبشيه بود از جدم عبد المطلب كه گاهى بمرعى غنم و بعير در صحارى و جبال سر ميكرد روزى نفيل جد تو در آن صحرا بعد از ادراك لقاى او طفيلى او شد و بمضمون الجنس الى جنسه يميل حبشيه نيز مايل نفيل گرديد . بيت < شعر > ذرهاى كاندر همه ارض و سماست جنس خود را همچو كاه و كهربا است < / شعر >
349
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 349