نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 332
بخدمت تو حاضر گرداند . قنفذ مردى از خلفاى بنى تميم و بغايت غليظ و درشت و بىنهايت جافى و زشت بود . ابا بكر او را بنزد خود خوانده و بنوازشات موعود مستظهر فرمود و جمعى كثير را بامداد و معاونت او معين و مقرر نمود و گفت بايد كه بنزد على عليه السّلام روى و او را خواهى نخواهى نزد من آرى و او را بجواب و سؤال نگذارى . قنفذ قبول انفاذ امر ابا بكر نمود با جمعى بسيار روى بخانه آن امام الابرار آورده چون بدر خانه على ( ع ) رسيد طلب اذن دخول خانه زوج بتول نمود . حضرت امير المؤمنين او را ماذون ننمود و رخصت دريافت شرف خدمت كثير المنفعت نيافت و هر چند سعى در آن باب و شتاب بيشتر نمود اثر آن كمتر يافت . قنفذ چون حال بدين منوال مشاهده نمود مراجعت بنزد ابا بكر نمود در هنگامى كه او و عمر هر دو در مسجد سيد البشر حاضر بودند و در حوالى ايشان خلقى بسيار از مهاجر و انصار نشسته جمعى كثير از حركت قنفذ و ايشان مبتهج و شادمان و قليلى متحير و گريان قنفذ با ساير حضار كه بر سر خانه آن يگانه گوهر ولايت رفته بودند گفتند كه على ما را رخصت ملاقات و اذن دخول سراى و مكالمات نداد . في الفور عمر از روى غضب و شتاب گفت برگرديد و چون بحوالى خانه على رسيديد خواه اذن دهد خواه ندهد بخانه درآئيد اگر آيد و اگر نيايد جبرا و قهرا او را حاضر گردانيد . قنفذ با جمع سابق و گروهى ديگر از عسكر كه بايشان بحكم ابا بكر و عمر ملحق شده بودند بدر خانه حضرت امير المؤمنين حيدر آمده رخصت اذن دخول عتبه طلب كردند مرخص نشدند . چون حال چنان ديدند شروع در كلمات لا يعنى و تشدد بيشتر از پيشتر نمودند . بضعة رسول الثقلين بعد از استماع آن اقوال و مشاهده احوال بعقب در آمد
332
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 332