responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 1  صفحه : 331


خود طلبيد .
ولى از تمامى ايشان بحسب قول و فعل استماع و استشمام بوى نصرت و مروت ننمود الا چهار نفر كه آمادهء خدمت آن سرور گشتيم .
چون آن حضرت حال بدان منوال ديد و دانست كه هيچ كس نصرت و يارى آن ولى ايزد اقدس نميكند بلكه همگى مردمان در پى خذلان ايشاناند و تمامى مهاجر و انصار بسر ابا بكر اجتماع كردند و كمال سعى در نصرت و امداد و در تعظيم و استمداد او دارند و اصلا توجه اقبال بمعاونت آن ولى ايزد متعال نمىآرند بخانه خود نشست و از اختلاط اهل شقاق و نفاق پاى بدامن صبر كشيده و توكل بحضرت عز و جل نمود .
چون بعمر رسيد كه امير المؤمنين شب تردد بسيار بدر خانه مهاجر و انصار نموده و كسى نصرت و امداد او ننمود بنزد ابا بكر رفت و گفت ترا چه مانعست از آنكه كسى بنزد على فرستى و ازو بيعت بستانى .
زيرا كه هيچ كس نماند كه با تو بيعت نكرد بغير على و آن چهار نفر البته كمال سعى در باب بيعت على و آن چهار نفر نماى و در آن تاخير مفرماى .
عمر اين سخن در مجمع و محضرى كه اصحاب پيغمبر از انصار و مهاجر در آنجا حاضر بودند مكرر مذكور كرد ليك چون از آن دو نفر ابو بكر ارق و ارفق از ديگر و آن ديگر اغلظ و اشق از ابا بكر بود چه آن ديگر بغايت غليظ و جافى و مغتاظ غير معافى بود تاخير مىنمود .
چون ابا بكر سعى عمر را در باب اخذ بيعت از على بسيار بسيار از سعى خود بيش و از ساير مهاجر و انصار و قريش ديد گفت اى عمر على بغايت تند و غضبناك است كرا بنزد او فرستيم كه با او گفت و شنود از روى حجت و الزام نمايد و بضرورت لجاجت و ابرام نموده قهرا و جبرا بنزد ما حاضر فرمايد .
عمر گفت قنفذ را باين خدمت مخصوص گردانيد كه او البته على را كيف ما كان

331

نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 1  صفحه : 331
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست