responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 4  صفحه : 33


هم ايشان را قسم داد ، همگى قسم ياد كردند و من مىدانم كه پدرم هنگام رفتن مال بسيارى بهمراه داشت . حضرت فرمود : همه را بازگردانيد نزد شريح ، در حالى كه جوان هم با آنها بود ، حضرت پرسيد چگونه ميان اينها حكم نمودى ؟ جواب داد : يا على ، اين جوان ادّعا كرد كه اين جماعت با پدرش به سفر رفته و همه بازگشته‌اند جز پدر او ، از آنها سؤال كردم گفتند : از دنيا رفت ، از اموالش پرسيدم ، گفتند : چيزى باقى نگذاشت ، به جوان گفتم تو شاهدى دارى يا دليلى با تو هست كه پدرت مالى داشته است ؟ گفت :
نه ، من آنها را قسم دادم همگى قسم خوردند كه مالى نداشته است ، حضرت ( ع ) فرمود :
هيهات ! ! در چنين قضيّه اى اين طور حكم مىكنند ؟ شريح پرسيد : پس چگونه بايد حكم كرد ؟ حضرت فرمود : من به زودى حكمى مىكنم ميان آنان كه تاكنون جز داود پيغمبر ( ع ) چنان حكمى نكرده باشد ، بعد فرمود : اى قنبر مأمورين مخصوص را خبر كن و هر يك از اين افراد را به يكى از آنها بسپار . قنبر فرمان را اجرا و بر هر يكتن از آنان يك مأمور مسلَّح گماشت . سپس حضرت رو به آنان كرده فرمود : چه مىگوئيد ؟ آيا فكر مىكنيد من نمىدانم با پدر اين جوان چه كرده‌ايد ؟ اگر چنين باشد كه من سخت كوتاه فكر خواهم بود ، آنگاه فرمود : آنها را از يك ديگر جدا كنيد و چشمانشان را ببنديد همين كار را كردند و هر يك را در پشت و يا كنار يكى از ستونهاى مسجد نگه داشتند

33

نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 4  صفحه : 33
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست