نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 32
برخاست . پس حضرت اقوامش را خواست و او را جزء وارثان نمود و برادران او را كه افترا به آن زن زده بودن حدّ مفترى زد ، پس عمر پرسيد : شما از كجا اين مطلب را دانستيد و اين كار را كرديد ؟ فرمود : ضعف پدر را در برخاستن كودكش از زمين بكمك دستهايش ، ديدم و شناختم . شرح : « البتّه عمل امير المؤمنين عليه السّلام براى آن بود كه راهى براى سقوط حكم پيدا كند و آن شبهه اى بود كه از جهت ضعف آن فرزند بدست آورد تا قول او را با اعتبار خارجى تقويت كند و ايجاد شبهه نمايد » . 3255 - و از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود : على عليه السّلام وارد مسجد شد ، با جوانى روبرو شد كه در حال گريستن بود و عدّه اى او را ساكت مىكردند ، حضرت پرسيد : چرا گريه مىكنى ؟ گفت : يا على ، شريح قاضى حكمى كرده كه من نمىدانم با آن چه كنم ؟ پدر من با جماعتى به سفر رفت و همگى آنها سالم از سفر بازگشتند و پدرم بازنگشت ، من سراغ پدرم را از آنها گرفتم گفتند : در راه فوت كرد ، از اموالش پرسيدم گفتند : چيزى باقى نگذاشت ، من آنها را نزد شريح بردم شريح
32
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 32