نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 136
كند ، پير مرد گفت ، يا رسول الله حكم در اين قضيّه بسيار روشن است چون متصرّف كه اعرابى است از مدّعى كه شما باشيد دليل مىخواهد ، پيغمبر به پيرمرد گفت : بنشين ، مرد نشست . آنگاه مرد ديگرى از دور نمايان شد و رسول خدا صلَّى الله عليه و آله به اعرابى گفت : آيا تو به اين شخص كه از دور مىآيد راضى هستى كه داور باشد ؟ اعرابى گفت : آرى ، چون آن مرد نزديك شد رسول خدا ( ص ) او را گفت : ميان من و اين مرد عرب حكم كن ، مرد گفت : شما سخن خود را بگوئيد ، رسول خدا ( ص ) فرمود : اين ناقه از آن منست و پولها از أعرابى ، أعرابى گفت : هرگز ، ناقه و درهمها همه از آن منست و اگر محمّد ادّعايى دارد شاهد بياورد ، آن مرد نيز گفت : داورى در اين قضيّه آسان است و حكم واضح ، چون متصرّف از مدّعى طلب بيّنه مىكند بر اوست كه اقامهء حجّت كند ، حضرت او را نيز فرمود بنشين تا كسى پيدا شود و حكم خدا را ميان من و اعرابى بگويد ، آن مرد نيز بنشست و على عليه السّلام در اين هنگام رو به رسول خدا ( ص ) مىآمد ، رسول خدا ( ص ) از اعرابى پرسيد به داورى اين جوان راضى هستى ؟ گفت : آرى ، چون على ( ع ) رسيد رسول خدا ( ص ) فرمود : يا ابا الحسن ميان من و اين مرد داورى بنما ، گفت : شما بگوئيد مطلب چيست ؟ رسول خدا ( ص ) فرمود : اين
136
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 136