نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 135
از اسحاق بن وهب علَّاف از ابى عاصم نبّال از عبد الملك بن جريح از ضحّاك از ابن عبّاس آمده كه رسول خدا صلَّى الله عليه و آله از منزل عائشه بيرون شد و با مردى اعرابى روبرو گشت كه با او ماده شترى بود و گفت : اى محمّد اين ناقه را از من مىخرى ؟ حضرت فرمود : آرى ، به چند مىفروشى ؟ گفت : به دويست درهم ، حضرت فرمود : ارزش آن زيادتر است ، همچنان مىگفتند تا حضرت آن را به چهار صد درهم خريدارى كرد ، و چون رسول خدا صلَّى الله عليه و آله تمام مبلغ را يك جا پرداخت اعرابى وجه را دريافت كرده مهار ناقه را كشيد و گفت : ناقه و قيمت هر دو از منست و اگر محمّد ادّعايى دارد اقامهء بيّنه كند و شاهد بياورد ، راوى گويد : مردى از آنجا مىگذشت رسول خدا به اعرابى گفت : آيا به داورى اين پير مرد راضى هستى ؟ گفت : آرى ، رسول خدا از پير مرد پرسيد : ميان من و اين اعرابى حكم مىكنى ؟ پير مرد گفت : يا رسول الله سخنت را بگو ، حضرت فرمود : اين ناقه از آن منست و پولها از آن أعرابى ، أعرابى گفت : ناقه و پول هر دو از منست ، اگر محمّد ادّعائى دارد بيّنه بياورد و ثابت
135
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 135