نام کتاب : معاني الأخبار ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 141
قرار داشت ؛ روزى آن طفل بر لب چاه آمد و سر خود را داخل آن نمود ، على نيز مصمّم شد به دنبال او برود ، پاى على به ريسمانهاى خيمه پيچيده شده و طنابها را كشيد تا خويشتن را بر روى سر برادر رضاعى خود رساند ، و به يك پا و يك دست او چسبيد بدين گونه كه دست او را در دهان و پايش را به دست گرفت بدين وسيله از فروافتادن او در چاه جلوگيرى شد در همين حال مادر رضاعى او از راه رسيده و صحنه را مشاهده كرده شيون كنان فرياد زد : آى اهل قبيلهام ، اى طايفهام ، اى عشيرهام چه پسر بچهء فرخنده و ميمونى ! ! على فرزندم را نگهداشته است تا در چاه نيفتد ، سپس دو كودك را از سر چاه دور كرد ، مردم نيز از نيروى طفلى با آن سن و سال در شگفتى فرورفته بودند ، كه با بند شدن پاهايش به طنابهاى خيمه چگونه خود را كشيده تا دستش به او رسيده است ، بدين جهت مادر رضاعيش او را « ميمون » ناميد يعنى مبارك و فرخنده ، و آن كودك در ميان طايفهء « بنى هلال » به « معلَّق ميمون » شهرت يافته بود ، و فرزندانش تاكنون به همان نام مشهورند . و نزد ارمنيها « فريق » شخص جسورى را گويند كه مردم از هيبت او ترسانند . و نزد پدرم « ظهير » . ابو طالب بدين سبب به او « ظهير » مىگفت ، كه بسيارى از مواقع فرزندان و برادرزادههاى خود را جمع مىكرد ، و به آنان دستور مىداد كه با هم كشتى بگيرند ، و اين يكنوع تفريح رايج عرب بود ، على كه آن
141
نام کتاب : معاني الأخبار ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 141