نميدانند و بيشتر ظهور فاطمى را بگوشه و كنار دور دست كشورها حواله مىدهند مانند زاب در افريقا و سوس در مغرب و بسيارى از كمفهمان را مىبينيم كه خانقاه ماسه را مورد توجه ميدانند زيرا ملثمين كداله در آن باشند و معتقدند كه فاطمى موعود از آنان باشد يا آنكه آنها بدعوت وى قيام كنند و اين عقيده هيچ دليلى ندارد جز آنكه مردمى غريبند و از دسترس توجه عمومى خارجند و كم و زياد و قدرت و ضعف آنها معلوم نيست و بواسطه دورى آنها ، از قلمرو حكومت وقت خارجند و حكومت تسلطى بر آنها ندارد و از اين راه توهم مردم محكم شود كه بواسطه خروج آن منطقه از نفوذ حكومت ، فاطمى در آنجا ظهور مينمايد و جز اين نزد آنها محصولى نيست .
و بسيارى از مردم سست خرد رفته‌اند آنجا كه يك دعوت كوركورانه اى اظهار كنند و مردم را باشتباه بيندازند كه سراسر وسواس و حماقت است و بسيارى از آنها هم كشته شده‌اند .
استاد ما محمّد بن ابراهيم ابلى گفت در آغاز صده هشتم عصر سلطان يوسف بن يعقوب مردى صوفى مآب در خانقاه ما سه خروج كرد و معروف بتويزرى نسبت بتوزر مصفر داشت و مدعى شد كه فاطمى منتظر است و بسيارى از اهالى سوس از قبائل صنهاجه و كزوله پيرو او شدند و كارش بالا گرفت و رؤساء مصامده از او در باره حكومت خود هراسناك شدند و سكسيوى توطئه كرد و كسى را فرستاد تا شبانه او را كشت و كارش از هم ريخت .
هم چنان در آخر صده هفتم مقارن نودمين سالش مردى عباس نام در غماره ظهور كرد و مدعى شد كه فاطمى است و اوباش غماره پيرو او شدند و بزور وارد شهر فاس شد و بازارهايش را آتش زد و بشهر مزمه كوچيد و بناگهانى در آن كشته شد و كارش تمام نشد و از اين قماش بسيارند .
همان شيخ مذكور ما خبر داد كه در عزيبه هم نمونه آن را ديده است بدين شرح در سفر حج خود در رباط عباد كه مدفن شيخ ابى مدين است و در كوهى كه بر تلمسان سايه اندازد واقع شده مردى از اهل بيت را كه از اهل كربلا بوده ديدار كرده است كه مطاع و معظم بوده و شاگردان و خدمتگزاران بسيارى داشت گفت هموطنانش در بيشتر شهرها نفقات و وجوهات فراوان باو ميرسانيدند گويد رفاقت اكيد در راه ميان ما برقرار شد هدف آنها بر من معلوم شد و دانستم كه از وطن خود كربلا بمغرب براى همين موضوع ادعاى مهدويت آمدند و چون دولت بنى مرين را ديد و يوسف بن يعقوب در آن تاريخ در تلمسان سكونت كرده

49