نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 316
با من نگفت سپس رو بمن كرد و گفت تو هشامى ؟ گفتم نه گفت با او همنشينى گفتم نه گفت پس از كجا آمدى ؟ گفتم اهل كوفهام گفت پس همان خود او هستى گويد سپس مرا نزد خود برد و در جاى خود نشاند و ديگر سخنى نگفت تا من برخاستم ، امام ششم خنديد و فرمود اى هشام كى اين درس را بتو آموخته بود گويد گفتم يا ابن رسول الله خود بخود بر زبانم آمد فرمود اى هشام بخدا اين در صحف ابراهيم و موسى و عيسى عليهم - السلام نوشته شده است . مصنف اين كتاب گويد مصدق گفته ما كه ميگوئيم بجا ماندن عالم بر مصلحت خود نيازمند بامام است اينست كه خداى عز و جل هيچ قومى را عذاب نكرد مگر آنكه پيغمبر خود را از ميان آنها بيرون برد چنانچه در داستان حضرت نوح عليه السلام ( در سوره هود آيه 40 ) فرمايد تا چون دستور ما آمد و تنور جوشش كرد گفتيم از هر جفتى دو تا در كشتى حمل كن و خانواده ات را مگر آنكه گفته اى پيش از اين در باره او شده ، خدا باو دستور داد كه بهمراهى مؤمنان از آنها كناره كند و با آنها در هم نباشد و خداى عز و جل ( در آيه 37 هود ) فرمود در باره آنان كه ستم كردند با من سخن مگو براستى آنها غرقشده گانند و هم چنين فرموده است خداى عز و جل در داستان لوط عليه - السلام در ( سوره هود آيه 11 ) خاندانت را در پاسى از شب بيرون برو هيچ كدام توجه بدان شهر نكنيد و رو بر نگردانيد جز زنت كه باو رسد آنچه بآنها رسيده باشد خداى عز و جل بوى هم دستور خروج از ميان آنها داد پيش از آنكه عذاب بر آنها نازل شود زيرا ممكن نبود تا لوط در ميان آنها است خداى عز و جل عذاب بر آنها نازل كند و همچنان خداى عز و جل هر امتى را خواست هلاك كند به پيغمبر آنها دستور داد از ميان آنها بيرون رود و از آنها كناره كند چنانچه حضرت ابراهيم در مقام تهديد قوم خود بآنها گفت از شما و آنچه جز خدا ميخوانيد كناره ميگيرم و پروردگار خود را ميخوانم اميد
316
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 316