نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 3
مقدمه در چند موضوع 1 - اميد بآينده از گذشتگان بما كمتر خبر رسيده است آنچه هم كه از اخبار آنان نقل شده و در كتب ثبت شده كمتر حقيقت را نشان ميدهد و بيشتر با اغراق و تصورات و افسانه آميخته است . اگر تاريخ را از روى شاهنامه فردوسى مطالعه كنيم بما چه حقيقتى را كشف ميكند ؟ ، اگر براى اسرار پيدايش بشريت و سير تاريخ او تورات و كتب عهدين را مورد اعتماد بدانيم چه خواهيم فهميد ؟ كتاب شاهنامه تاريخ ايران باستان و يك قسمت مهم جهان متمدن و مترقى ديرين است و در برابر آن افسانهها كه ايرانيان براى گذشتگان خود معتقد بودهاند و جوهر آنها را بصورت كتاب در آوردهاند اقوام ديگر هم عقائد گوناگون و اغراق آميز و افسانه اى داشتهاند كه افسانههاى يونانيان بسيار پائينتر از ايرانيان بنظر ميرسد زيرا در افسانههاى ايرانى آن جنگهاى مفتضح خدايان آسمانى و آن زايش و عشقبازىهاى عجيب آلهه ديده نميشود ، جرقه عقلانى يونانيان كه دوره حكمت و فلسفه را بنام آنان در تاريخ جهان ثبت كرد جندان دوامى نيافت و طولى نكشيد كه اين تابش عقلانى توليد يك آتش سوزان نمود و از سر نيزه مقدونيان بجان جهانيان ريخت و ويرانيها ببار آورد . و در هر حال چون بتاريخ بشر مراجعه شود هميشه ناله و آه داشته و جنك و ويرانى انباشته و تصورات باطل نموده و افسانهها بهم بافته و عقائد و ايدآلهاى شگفت انگيز پديد آورده و محالات را باور كرده و در ميان همه اين مشكلات و گرفتارىها يك نقطه روشن وجود داشته كه عبارت از اميد بآينده بوده است . بشر در آغاز پيدايش از بام عرش بزمين آمده و از بهشت برين در اين محيط نكبت بار گرفتار شده است و دچار چنين انحراف و انحطاط تأسف آور گرديده و باز هم ميخواهد بهر وسيله شده است اين خطاى خود را جبران كند و مقام اوليه را بدست آورد و بهشتى را كه پدرش آدم بگندم فروخت او با جو باز خرد . < شعر > پدرم روضه رضوان بدو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من بجوش پس نخرم < / شعر > باز هم در اينجا موضوع اميد بآينده خود نمائى دارد بشر در آغاز پيدايش در يك سطح متساوى قرار داشته و زندگانى بىستم و عادلانه اى ميگذرانيده ولى در جريان تاريخ دچار انحراف گرديده و از حال عدالت خارج شده است افرادى
3
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 3