responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 291


پيشاپيش او ديدم كه از زمين تا آسمان كشيده شده بود ، من مردانى را ديدم كه باد زنهاى ياقوت و زبر جد در دست داشتند و او را باد ميزدند و مردان ديگرى انواع ميوه بر او نثار ميكردند سپس اين ابراز او جدا نميشد و پس از آن صومعه من مانند جاندارى كه بپاى خود ميرود بسوى او آمد ، اين درخت هميشه خشك و كم شاخه بود ، شاخه‌هاى فراوان بر آورد و بجنبش آمد و سه نوع ميوه داد دو ميوه تابستانى و يك ميوه زمستانى و اين حوضچه‌ها كه از زمان تمرد بنى اسرائيل بعد از آنكه حواريين عيسى بر آنها وارد شده بودند فرو كشيده بودند و آبشان خشك شده بود پر آب شدند ، ما در كتاب شمعون الصفا يافته ايم كه بر آنها نفرين كرد و فرو كشيدند و آب آنها تمام شد سپس گويد هر وقت ديدند آب در اين حوضچه‌ها نمايان شد بدانيد كه بخاطر پيغمبريست كه در زمين تهامه ظهور كند و بمدينه مهاجرت نمايد نامش در ميان قومش امين است و در آسمان احمد و از نژاد اسماعيل بن ابراهيم است و از پشت او است بخدا كه براستى اين همان او است سپس بحيراء عرض كرد اى پسر من تو را از سه خصلت ميپرسم و بلات و عزى سوگندت ميدهم كه بمن خبر بدهى رسول خدا چون نام لات و عزى را شنيد فرمود از من بوسيله آنها پرسش مكن بخدا هيچ چيز را مانند آنها دشمن ندارم همانا آن دو بتانى هستند از سنك كه قوم من آنها را مىپرستند ، بحيراء گفت اين يك نشانه سپس گفت تو را بخدا بمن خبر ده فرمود هر چه خواهى بپرس زيرا تو به معبودم از من پرسش كنى و بمعبود خودت كه چيزى مانند او نيست گفت پرسش من از خواب تو است و از وضع تو و از كارهاى تو و از بيدارى تو حضرت او را از خواب و وضع و كارهاى خود همه باو خبر داد و با آنچه بحيراء در وصف او ميدانست موافق بود بحيراء خود را بر آن حضرت انداخت و پاهاى مباركش را بوسيد و عرض كرد پسر جانم چه اندازه

291

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 291
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست