responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 290


شاخهايش بهم برآمد و بر رسول خدا سايه كرد و سه نوع ميوه داد و نوع تابستانى و يك نوع زمستانى همه كسانى كه با ما بودند از آن تعجب كردند چون . بحيراء چنين ديد ، خوراكى باندازه خود پيغمبر آماده كرد و آورد و گفت سرپرست اين بچه كيست ؟ گفتم من گفت چه نسبتى با او دارى ؟ گفتم عم او هستم گفتم او را عموها است تو كداميك هستى ؟ گفتم من برادر پدر او هستم از يك مادر ، گفت گواهم كه خود او هستى و گر نه من بحيراء نيستم ، سپس گفت آيا اجازه ميدهى كه اين خوراك را نزد او برم تا بخورد گفتم ببر ديدم خود آن حضرت خوش ندارد من به پيغمبر متوجه شدم و گفتم فرزند جان مردى دوست دارد كه تو را احترام كند از اين خوراك بخور ، فرمود اين مخصوص منست و بهمراهان من مربوط نيست ؟ بحيراء گفت جز اين چيزى نداشتم ، فرمود اى بحيراء اجازه ميدهى كه همه با من از اين غذا بخورند گفت آرى پيغمبر فرمود بسم الله بخوريد او خورد و ما هم با او خورديم بخدا ما صد و هفتاد كس بوديم و همه سير خورديم تا آروق زديم گويد بحيراء ايستاده بود بالاى سر پيغمبر و پشه‌هاى او را ميزد و از بسيارى مردان و كمى خوراك در تعجب بود ، هر ساعت سر و گردن پيغمبر را ميبوسيد و ميگفت بپروردگار مسيح او است و مردم نميفهميدند يكى از حاضران گفت امروز كارى دارى ؟ ما هر سفر بتو ميگذشتيم و چنين احسانى بما نميكردى ؟ بحيراء گفت بخدا براى من امروز كاريست و داستانى است من مىبينم آنچه شما نمىبينيد و ميدانم آنچه نميدانيد زيرا اين درخت يك پسر بچه نشسته است كه اگر آنچه را من ميدانم شما ميدانستيد او را بر گردن خود سوار ميكرديد تا بوطنش برسانيد ، بخدا چه اندازه خداوند شما را گرامى داشته ، چون مىآمد يك پرتو نورى

290

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 290
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست