نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 248
و در بازارهاى آنها راه ميرود و پا روى فرش آنها مينهد و آنها او را نشناسند تا آنكه خداى عز و جل باو اجازه دهد كه خود را بآنها معرفى كند چنانچه بيوسف اجازه داد آنگاه كه به آنها گفت . ميدانيد با يوسف و برادرش چه كرديد وقتى كه نادان بوديد ، گفتندها تو خود يوسف هستى ؟ گفت من يوسف هستم و اين برادر من است . باب هفتم در غيبت موسى عليه السلام ( 2 ) . . رسول خدا فرمود چون مرگ يوسف رسيد شيعيان و خاندان خود را جمع كرد و حمد و ثناى الهى گفت و سپس آنها را از سختى آينده آنان خبر داد و گفت در اين سختى مردان را بكشند و شكم زنان آبستن را بدرند و كودكان را سر ببرند تا خدا حق را در قائم از فرزندان لاوى بن يعقوب ظاهر كند و او مردى گندم گون و بلند قامت است و صفات او را برشمرد و سفارش كرد كه باين وصيت من متمسك باشيد ، دوره غيبت و سختى بنى اسرائيل فرا رسيد و مدت چهار صد سال در انتظار قيام قائم بسر بردند تا آنگاه كه مژده تولد او را دريافتند و نشانههاى ظهورش را ديدند و گرفتارى سختتر شد و با سنگ بآنها حمله شد و دانشمندى كه باحاديث او آرامش ميگرفتند تحت تعقيب قرار گرفت و پنهان شد و آنها را واگذاشت باو گفتند مادر هنگام سختى بگفتههاى تو دلخوش بوديم آنها را در يك بيابانى برد و نشست و حديث قائم و اوصاف و مژده نزديك بودن ظهور او را بآنها ميگفت شب
248
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 248