responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 247


ميكنى يا جدا يا جدا گفت جدا جدا فرمود روح يوسف را در ضمن ارواح ستاندى ؟ عرضكرد نه . اينجا بود كه بپسرانش گفت برويد و از يوسف جستجو كنيد و حال كسانى كه امروزه عارف بامام زمان غائب هستند چون حال يعقوبست كه معرفت بيوسف غائبش داشت و حال جاهلان بغيبت امام زمان و معاندان در باره او مانند حال خاندان يعقوب و خويشان او است كه كار جهالت آنها در باره يوسف و غيبت وى بآنجا كشيد كه بپدرشان يعقوب گفتند بخدا تو در گمراهى ديرين خود هستى .
4 - آنكه چون بشير پيراهن يوسف بر روى او انداخت و بينا گرديد فرمود من بشما نگفتم براستى من ميدانم آنچه شما نميدانيد و اين هم دليل است كه ميدانست يوسف زنده است و براى گرفتارى و آزمايش غائب شده .
. . سدير گويد از امام ششم شنيدم ميفرمود كه در قائم روشى است از يوسف ، گفتم گويا بياد خبر او يا غيبت او باشيد ؟
بمن فرمود اين امت خوك صفت منكر نيستند كه برادران يوسف سبط بودند و پيغمبر زاده با يوسف تجارت كردند و خريد و فرش كردند با آنكه برادرانش بودند و او هم برادرشان بود او را نشناختند تا خودش بآنها گفت من يوسف هستم و اين برادر منست پس چرا اين امت منكر ميشوند كه خداى عز و جل در يك روزگارى بخواهد حجت خود را از آنها پنهان كند ، يوسف يك روزى پادشاه مصر بود ميان او و پدرش هيجده روز مسافت بود اگر خدا ميخواست جاى او را باو بفهماند بدان توانا بود بخدا چون مژده بآنها رسيد يعقوب و فرزندانش نه روزه بمصر رسيدند چرا اين امت منكرند كه خداى عز و جل با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد امام غائب ميان آنها گردش ميكند و

247

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 247
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست