نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 235
دعايش جز گريز اثرى در آنها نداشت تا سيصد سال ديگر گذشت كه تتمه نهصد سال بود شيعه نزد وى آمدند و از آنچه كه از ازار عامه و سركشان قوم ميكشيدند بوى شكايت كردند و از او خواستند دعا كند تا فرج آيد آنها را اجابت كرد و دعا كرد ، جبرئيل عليه السلام فرمود آمد باو عرض كرد خداى تبارك و تعالى دعوت تو را اجابت كرد بشيعه بگو خرما بخورندند و هسته اش را بكارند و پرورش دهند تا ميوه دهد ، چون ميوه داد فرج آيد ، خدا را حمد و ثنا گفت و به آنها اين موضوع را فهمانيد بدين مژده شاد شدند و خرما خوردند و هسته را كاشتند و پروريد تا ميوه آورد و خرماى آن را نزد نوح عليه السلام بردند و درخواست وفاى بوعده كردند و نوح از خداى عز و جل خواهش فرج كرد خدا باو وحى كرد بآنها بگو همين خرما را هم بخورند و هسته اش را بكارند و چون ميوه آورد بشما فرج مىدهم چون گمان بردند وعده نوح خلف شده سه يك آنها از دين برگشتند و دو سوم آنها باقى ماندند و خرما را خوردند و دانه اش كشتند تا چون ميوه آورد نزد نوح عليه السلام آوردند و باو خبر دادند و از او خواهش كردند كه بوعده عمل شود او هم از خداى عز و جل خواهش فرج كرد و خدا باو وحى كرد به آنها بگو اين ميوه را هم بخوريد و هسته اش را بكاريد يك سوم ديگر هم از دين برگشتند و يك سوم بجا ماندند و خرماها را خوردند و هسته آن را كشتند و چون ميوه آورد نزد نوح آوردند و گفتند از ما كمى باقى مانده و ما هم در صورت تاخير فرج بر خود نگرانيم و مىترسيم كه هلاك شويم نوح نماز خواند و عرض كرد پروردگارا از يارانم جز اين دسته نمانده است مىترسم هلاك شوند اگر باز فرج بتاخير افتد خدا باو وحى كرد من دعاى تو را اجابت كردم اكنون كشتى را بساز ميان اجابت دعا و طوفان هم پنجاه سال فاصله شد
235
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 235