نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 212
دعوى ولى ما بروايت گذشتگان تمسك داريم كه باجماع از هم روايت كردند تا روايت آنها رسيده بنص حسين بن على بر پسرش و نص على بر محمد و نص محمد بر جعفر سپس استدلال كرديم بر انحصار امامت باينها در زمان هر يك در ميان عترت بدان چه ظاهر شده است از آنها از علوم دين و فضائل نفسانى و دوست و دشمن از آنها اخذ دانش كردهاند و نقل كردهاند و در همه بلاد منتشر شده و نزد ناقلين اخبار معروف است بوسيله علم حجت از محجوج و امام از مأموم و تابع از متبوع جدا مىشود ، شما زيديه چه دليلى بر مدعاى خود داريد ؟ سپس صاحب كتاب گفته اگر با وجود حسن و حسين امامت براى ديگران از بنى هاشم جائز باشد بايد براى همه بنى عبد مناف هم جائز باشد و اگر براى همه بنى عبد مناف جائز باشد همه اولاد قصى در آن شريك شوند و اين گفته را دنبال كرده . در جواب او گفته شود اى كسى كه براى زيديه حجت ميتراشى امامت مقامى است كه بصرف قرابت نتوان مستحق آن شد باعث استحقاق آن فضل و علم است و با نص و توقيف درست مىشود اگر امامت براى قرابت بنزديكترين افراد عترت مىرسيد بدورترين آنها هم مىرسيد چون لفظ عترت عموم دارد تو فرق ميان آن را كه ادعا شده بيان كن و دليلت را بنما و فرق خود را با كسى كه گويد اگر اولاد حسن حق امامت دارند اولاد جعفر هم دارند و اولاد عباس هم دارند بيان كن ، زيديه هرگز دليل فارقى در اينجا ندارند مگر بر گردند بدليل فارق ما كه همان نص هر امامى است بر ديگرى و ظهور علم بحلال و حرام سپس صاحب كتاب گفته اگر اعتراض بامامت على ( ع ) كنند و گويند او از عترت بود يا نه ؟ بايد گفت او از عترت نبود ولى بواسطه نص روز غدير از عترت و سائرين جدا شد .
212
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 212