نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 118
نام كسانى را بردند و آنها را هم احضار كرد و تا صبح پنجاه و چند كس از مردمى كه موسى بن جعفر را مى - شناختند و با وى مصاحبت داشتند جمع كرد ، سپس بر خاست و باندرون رفت و ما نماز صبح را خوانديم و نويسنده اش بيرون آمد و طومارى در دست داشت و نام همه ماها را با نشانى منزل و شغل سيما نوشت و ما را واگذاشت و نزد سندى رفت ، سندى خودش بيرون آمد و دست بر شانه من زد و گفت اى ابا حفص برخيز ، من برخاستم و همه حاضران هم برخاستند و در حجره اى وارد شديم و گفت اى ابا حفص اين پارچه را عقب كن از روى موسى بن جعفر من جامه را عقب زدم و ديدم حضرت از دنيا رفته و گريستم و گفتم * ( إِنَّا لِلَّه وَإِنَّا إِلَيْه راجِعُونَ ) * سپس بهمه آن مردم گفت بيائيد و نگاه كنيد بآن حضرت يك بيك آمدند و نگاه كردند ، گفت اكنون همه شما گواهى مىدهيد كه اين موسى بن او جعفر بن محمد است ؟ گفتم آرى ما همه گواهيم كه اين موسى بن جعفر بن محمد است ، سپس بغلامش گفت يك دستمالى روى عورت آن حضرت انداخت و سرا پا او را عريان ساخت ، گفت . هيچ نشانه اى در تن مىبينيد كه غير عادى باشد اثر ضرب و شكنجه باشد ؟ گفتيم نه هيچ علامتى نيست و عقيده ما اينست كه مرده است ، گفت همين جا باشيد تا او را غسل دهيد و كفن كنيم و بخاك سپاريم ، آنجا مانديم تا آن حضرت را غسل دادند و كفن كردند و بگورستان بردند و سندى بن شاهك بر آن حضرت نماز خواند و او را بخاك سپرديم و برگشتيم ، عمر بن واقد مىگفت هيچ كس بهتر از من موسى بن جعفر را نمىشناخت چگونه مىگوئيد آن حضرت زنده است و من خود او را بخاك سپردم . . حسن بن عبد الله صيرفى از قول پدرش باز گويد كه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) زير دست سندى بن شاهك وفات كرد او را بر تابوتى حمل دادند و فرياد مىكردند اين امام رافضيانست او را بشناسيد چون او را بشرطه خانه آوردند چهار نفر جار مىكردند هر كس مىخواهد بنگرد ببند فرزند بد موسى -
118
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 118