responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 98


شخصى هستم كه قلب و گوش و چشمش را ربوده‌اند ، او را مىبرند و از خلقش دور مىسازند و نمىداند كه از او چه مىخواهند ولى اى قوم من ! بيائيد و در اين مسجد درآئيد و تا آخرين نفر مسلمان شويد و با من مخالفت نكنيد كه هلاك خواهيد شد .
سپس شهردار اسكندريّه را خواست و بدو گفت : مسجدم را آباد بدار و مادرم را دلدارى ده ، و چون شهردار بىتابى و گريه و زارى وى را ديد چاره‌اى انديشيد تا بواسطهء مصيبتهايى كه مردم پيش از او و پس از او ديده‌اند وى را دلدارى دهد و جشن بزرگى برپا كرد و جارچى وى مىگفت : اى مردم ! شهردار بار عام داده است تا در فلان روز حاضر شويد ، و چون آن روز فرا رسيد جارچى ندا در داد كه بشتابيد و تنها كسانى كه مصيبت و بلا ديده‌اند نبايستى در اين جشن شركت كنند و همهء مردم از حضور در آن جشن بازماندند و گفتند در ميان ما كسى نيست كه بلا نديده و خويشى از وى نمرده باشد و مادر ذو القرنين اين سخن را شنيد و شگفت زده شد و ندانست كه مقصود شهردار چيست . سپس شهردار منادى فرستاد و گفت : اى مردم ! شهردار شما را احضار كرده است كه در

98

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 98
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست