نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 84
افكند و در آب افتاد و در آن غوطه مىخورد و از آن مىنوشيد ، پس تمامى آنان به نزد ذو القرنين بازگشتند و ماهى خود را نيز به همراه داشتند امّا خضر بازآمد و ماهى به همراه وى نبود ، ذو القرنين از ماجرا پرسيد و او داستان باز گفت ، بدو گفت : آيا از آن آب نوشيدى ؟ گفت : آرى ، گفت : تو صاحب آنى و براى آن آفريدهشدهاى ، مژده باد بر تو كه در اين دنيا مىپايى و از ديدگان نهانى تا آنكه نفخ صور شود . 2 - حمزة بن حمران و ديگران از امام صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه فرمود در مدينه روزى امام باقر عليه السّلام بيرون آمد و غمناك شد و انديشناك بر يكى از ديوارهاى مدينه تكيه كرد ، به ناگاه مردى پيش آمد و گفت : اى ابا جعفر اندوه تو براى چيست ؟ اگر بر دنياست كه رزقي حاضر است و برّ و فاجر در آن مشتركند و اگر بر آخرت است كه وعدهاى صادق است و پادشاهى توانا در آن حكم مىكند . ابو جعفر عليه السّلام فرمود : اندوه من بر اين نيست ، اندوه من بر فتنهء ابن زبير است . آن مرد گفت : آيا احدى را ديدهاى كه از خدا بترسد و خدا او را نجات ندهد ؟ يا آنكه احدى را ديدهاى كه بر خدا توكَّل كند و خدا او را كفايت نكند و
84
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 84