نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 441
مىكنم و احوال دنيا و اهل آن را به تو مىشناسانم و ياور تو خواهم بود . شاهزاده گفت : اى حكيم راست گفتى ، من همان پادشاه غريبم و تو آن كسى هستى كه پيوسته در طلب او بودهام ، اكنون امر آخرت را برايم وصف كن كه به جان خود سوگند كه آنچه در باب دنيا گفتى محض صدق و حقيقت است و من نيز از احوال دنيا امورى را مشاهده كردهام و زوال و فناى آن را دانستهام و ترك آن بر ذهنم خطور كرده است و در نظرم حقير و بىمقدار شده است . بلوهر گفت : اى شاهزاده ! ترك دنيا كليد درهاى سعادت اخروى است ، هر كس طلب آخرت كند و در آن را كه ترك دنياست بيابد به زودى در آن سرا پادشاهى خواهد يافت و چگونه در اين دنيا زهد نورزى در حالى كه حقّ تعالى عقلى چنين به تو كرامت كرده است و تو مىبينى كه اهل دنيا آن را براى اين اجساد فانيه گرد مىآورند و بدن نه ثباتى دارد و نه قوامى و هيچ ضررى را نمىتواند از خود دفع نمايد ، گرما آن را مىگدازد و برودت آن را منجمد مىسازد و بادهاى سموم آن را از هم مىپاشد و آب غرقش مىكند و آفتاب مىسوزاندش ، هوا به تحليلش مىبرد و جانوران درنده او را مىدرند و مرغان آن را به منقار سوراخ مىكنند و به آهن بريده مىشود و به صدمهها در هم
441
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 441