responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 434


بعد از آن فرمان داد تابوتهاى طلا را گشودند و اهل مجلس از زشتى منظر و گند و تعفّن آنها بر خود بلرزيدند و متأذّى شدند . پادشاه گفت : اين دو تابوت مثل آن قوم است كه ظاهرشان را با جامه و لباس آراسته‌اند و باطنشان از انواع بديها از قبيل جهل و كورى و دروغ و ظلم آكنده است كه از اين مردارها به مراتب رسواتر و شنيعتر و بدنماتر است .
همهء وزراء و اشراف گفتند : اى پادشاه ! منظور شما را يافتيم و به خطاى خود واقف شديم و پند گرفتيم .
آنگاه بلوهر گفت : اى شاهزاده ! اين مثل شماست كه مرا تحيّت فرمودى و اكرام كردى . شاهزاده كه تكيه زده بود چون اين سخن را شنيد راست نشست و گفت : اى حكيم باز هم از اين مثلها بازگو حكيم گفت : زارع بذر نيكويى را براى كاشتن مىآورد و چون كفى از آن را برگرفت و پاشيد ، بعضى از آنها بر كنار راه مىافتد و بعد از اندك زمانى مرغان آن را مىربايند و بعضى ديگر بر سنگى مىافتد و بعد از اندكى خاك و رطوبت بر روى آن است آن دانه‌ها سبز مىشود و به حركت مىآيد و چون ريشه‌اش به سنگ رسد حيات خود را از دست مىدهد و خشك مىشود ، و بعضى ديگر بر زمين پرخارى مىافتد كه چون روئيد و خوشه

434

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 434
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست