responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 430


مربّى شاهزاده به حكيم گفت : تو سخنى مىگويى كه ما تاكنون از كسى چنين سخنانى نشنيده‌ايم و نيكو و عاقل مىنمايى و ليكن فردى مثل ما تا حقيقت چيزى را نداند آن را نقل نمىكند ، تو متاع خود را به من بنما اگر آن را قابل دانستم به شاهزاده عرضه خواهم كرد .
بلوهر گفت : من در ديدهء تو ضعفى مشاهده مىكنم و مىترسم اگر به متاع من نظر نمايى ديدهء تو تاب ديدن آن نياورد و ضايع شود ، امّا شاهزاده جوان و ديده‌اش صحيح است و بر ديدهء او اين خوف را ندارم ، نظرى به متاع كند اگر او را خوش آيد در قيمت آن با وى مضايقه نمىكنم و اگر نخواهد نقصانى و تعبى براى او نخواهد بود ، متاع عظيمى است حيف است شاهزاده را محروم گردانى و اين خبر را به وى نرسانى ، آن مربّى به نزد شاهزاده رفت و خبر بلوهر را به عرض رسانيد شاهزاده در دلش افتاد كه نيازمنديش از ناحيهء بلوهر زايل خواهد شد ، آنگاه گفت : چون شب شود البتّه آن مرد تاجر را در پنهانى نزد من آور كه اين چين امر عظيمى را نمىتوان سهل شمرد .
آن مربّى به بلوهر پيام رسانيد كه براى ملاقات با شاهزاده مهيّا باشد ، بلوهر سبدى كه كتابهاى خود را در آن مىگذاشت برداشت مربّى گفت : اين سبد

430

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 430
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست