نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 422
مىشويم ، پادشاه گفت : كسى كه از مرگ مىترسد و مركب و توشه هم ندارد بيشتر شتاب مىكند ، گفتند : ما از مرگ نمىترسيم بلكه سرور و روشنى چشم ما در مرگ است . پادشاه گفت : چگونه از مرگ نمىترسيد و حال آنكه خود مىگوئيد : رسولان تو آمدند و وعدهء كشتن به ما دادند و ما اينك در راه خروجيم ، آيا اين گريختن از مرگ نيست ؟ گفتند : ما از ترس مرگ نمىگريزيم ، و از تو ترسى در دل نداريم و ليكن از آن مىگريزيم كه مبادا خود به دست خويشتن خود را به هلاكت اندازيم و نزد خداوند معاقب باشيم . پادشاه از اين سخن به غضب آمد و فرمان داد تا آن دو را بسوزانند و بقيهء عابدان را نيز دستگير كنند و به آتش بسوزانند و رؤساى بتپرستان همّت خود را بر دستگيرى عبّاد و زهّاد مصروف كردند و جمع كثيرى از آنها را در آتش سوزانيدند و سنّت آتش زدن مردگان از اين زمان در سرزمين هند جارى شد و در سر تا سر هندوستان تنها گروه اندكى از عابدان و زاهدان باقى ماندند كه نخواستند از آن بلاد بيرون روند و غايب و مختفى شدند تا بتوانند هادى و داعى ديگران باشند .
422
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 422