نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 418
عايد تو خواهد شد . وزير گفت : من تو را محافظت مىكنم ، هر چند اميد سودى از تو نباشد ، و ليكن بگو كه چه منفعتى از تو متصوّر است كه مرا به آن وعده مىدهى ؟ آيا كارى انجام مىدهى ؟ و يا اينكه هنرى دارى ؟ آن مرد گفت : من رخنهء سخن را مىبندم تا از آن فسادى بر صاحب سخن مترتّب نشود ، وزير به سخن او اعتمادى نكرد و دستور داد تا او را به خانه برند و معالجه كنند تا آنكه پس از مدّتى امراى پادشاه براى دفع وزير آغاز به حيلهگرى كردند و تدبيرها نمودند تا اينكه رأى همگى بر اين قرار گرفت كه يكى از آنها به پادشاه چنين بگويد : اين وزير طمع در هلاكت تو دارد و مىخواهد پس از تو پادشاه بشود و پيوسته احسان و نيكى به مردم مىكند و مقدّمات اين امر را فراهم مىسازد و اگر خواهى كه صدق اين مقال بر تو ظاهر شود به وزير بگو : كه مرا اين اراده پديد آمده است كه ترك پادشاهى كنم و به اهل عبادت بپيوندم و هنگامى كه اين سخن را با وزير مىگويى شادى و سرور را در سيماى او خواهى يافت ، و اين حيله را براى آن كردند كه رقّت قلب وزير را در هنگام ذكر فناى دنيا و مرگ مىدانستند و مىدانستند كه اهل دين و عبادت را تواضع بسيار مىكند و محبّت بسيار به ايشان دارد و چنين پنداشتند كه از اين راه بر وى ظفر يابند .
418
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 418