نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 416
منجّمان بر اين سخن اتّفاق كردند جز آنكه يكى از منجّمان گفت : گمان من اين است كه اين شرافت و بزرگى كه در طالع اوست مربوط به بزرگى و شرافت آخرت او باشد و مىپندارم كه او پيشواى دينى باشد و در مراتب اخروى صاحب درجات عاليه شود ، زيرا اين شرافتى كه در طالع اوست مربوط به شرافتهاى دنيوى نيست و شبيه شرافت اخروى است . اين سخن بر پادشاه گران آمد و او را محزون ساخت و نزديك بود شادى او در ولادت فرزند زايل گردد . منجّمى كه اين سخن را گفته بود در نظر او از همهء منجّمان ديگر راستگوتر و داناتر بود ، بعد از آن فرمان داد شهرى براى آن پسر خالى كردند و جمعى را كه بر آنان اعتماد داشت از دايگان و خدمتكاران براى او مقرّر كرد و به آنها سفارش كرد كه در ميان خود سخن مرگ و آخرت و اندوه و مرض و فنا و زوال بر زبان نياورند تا آنكه زبانشان به ترك اين سخنان عادت كند و اين معانى از خاطرشان محو شود و فرمان داد كه چون آن پسر به حدّ تميز رسد از اين باب سخنان نزد وى نگويند تا مبادا در دل او تأثير كند و به امور دين و عبادت راغب شود و مبالغهء تمام در اجتناب از اين قسم سخنان به خدمتكاران خود نمود تا به غايتى كه هر يك را جاسوس و نگهبان
416
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 416