نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 411
افتادند و نابود شدند و به هلاكت آمدند و دنيا ديگرانى را به عوض آنها مىگيرد و به بدل آنها خشنود مىشود و امّتى را در خانههاى ديگران جا مىدهد و ماندهء خوراك جمعى را به جمعى ديگر مىخوراند ، و اراذل را به جاى افاضل و ناتوانان را بر جاى خردمندان مىنشاند و اقوامى را از تنگى عيش به فراخى نعمت مىكشاند و از پياده روى به مركب سوارى و از شدّت به نعمت و از تعب به استراحت مىرساند و چون آنها را غرق اين نعمتها و راحتها كرد منقلب مىسازد و آسايش و قوا را از آنها باز مىستاند و آنان را به نهايت عجز و فقر و سختى مىافكند . و امّا اى پادشاه ! آنچه گفتى كه من اهل خود را ترك و ضايع كردهام ، من چنين نكردهام ، بلكه به آنها پيوستهام و براى آنها از هر چيزى بريدهام ، و ليكن بر ديدهء من مدّتى پردهء غفلت آويخته بود و گويا ديدگانم مسحور بود ، اهل و غريب را از يك ديگر تميز نمىدادم و دوست و دشمن خود را نمىشناختم و چون پردهء سحر از پيش ديدگانم برخاست و ديدگانم صحيح و بينا شد ميان دوست و دشمن و يار و بيگانه تميز قائل شدم و دانستم آنهايى كه اهل و دوست و برادر و
411
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 411