نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 410
بزرگى حقير مىسازد ، و در اثناى رفعت به پستى مىافكند ، و بعد از آنكه مطيع او شد نافرمانيش مىكند ، و پس از سرور به اندوه مىافكند ، و پس از سيرى به گرسنگى مبتلا مىكند ، و در ميانهء حيات مىميراند . پس اف باد بر خانهاى كه حالش چنين و كردارش چنان باشد ، صبح تاج سرورى بر سر شخصى مىگذارد و شب روى او را بر خاك مذلَّت مىمالد ، شب دستش را با دستبند طلا زينت مىدهد و صبح دستش را به بند مىكشد ، صبح بر تخت پادشاهى مىنشاند و شب به زندانش مىافكند ، شب فرش ديبا برايش مىگسترد و صبح خاك را بستر او مىگرداند ، صبح آلات لهو و لعب برايش مهيّا مىكند و شب نوحهگران را به نوحهاش وامىدارد ، شب او را به حالى مىافكند كه اهلش به او تقرّب جويند و روز كارى مىكند كه همانها از او گريزان شوند ، بامداد او را خوشبو مىسازد و شامگاه او را مبدّل به جيفهء گنديدهاى مىگرداند ، چنين شخصى در دنيا پيوسته در ترس از سطوتها و قهرهاى آن است و از بلايا و فتنههاى آن نجات ندارد ، نفس از چيزهاى تازهء دنيا و چشم از امور خوش - آيند آن لذّت مىبرد و دستش به گردآورى متاع دنيا مشغول است امّا به زودى مرگ فرا مىرسد و دستش خالى مىماند و ديدهاش خشك مىشود : رفتند و
410
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 410