responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 406


افكنده‌اى .
زاهد گفت : پادشاها تو نبايد بدون دليل عليه من حكم كنى و دليل بايد در محكمهء قاضى طرح شود و در ميان مردم كسى نيست كه عليه تو داورى كند ولى در وجود تو قاضيانى هستند كه من به داورى بعضى از آنها راضى هستم و از داورى بعضى ديگر بيمناكم .
پادشاه گفت : آن قاضيان كيانند ؟ گفت : آنكه به قضاى او راضيم عقل توست و آنكه از قضاى او بيمناكم هواى نفس توست . پادشاه گفت : هر چه مىخواهى بگو و راست بگو و بگو از چه زمانى اين عقيده را پيدا كرده‌اى و چه كسى تو را از راه به در كرده است ؟ گفت : من در نوجوانى كلامى را شنيدم كه در دلم نشست و مانند دانهء مزروع در دلم ريشه دوانيد و رشد كرد تا به غايتى كه چنان كه مىبينى درختى بارور گرديد و آن چنين بود كه شنيدم مردى مىگفت : نادان ناچيز را چيز به حساب مىآورد و چيز را ناچيز مىشمرد و كسى كه ناچيز را واننهد به حقيقت نمىرسد و كسى كه حقيقت را نبيند به وانهادن ناچيز خشنود نباشد و آن چيزى كه حقيقت است عبارت از آخرت است و آنچه كه ناچيز است عبارت از دنياست و اين كلام را پذيرفتم زيرا مىديدم كه حيات دنيا مرگ و غناى آن فقر

406

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 406
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست