نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 404
افزوده بود ، مردم را مىكشت و حقير مىشمرد و چون مردم او را مىستودند و كارش را تمجيد مىكردند بر عجب و تكبّر وى مىافزود ، همّتى جز دنيا نداشت و دنيا هم به او روى آورده بود و هر چه مىخواست بدان مىرسيد ، جز آنكه فرزندانش همه دختر بودند و پسرى برايش به دنيا نيامد ، پيش از آنكه وى به سلطنت برسد دين رواج يافته بود و دينداران فراوان شده بودند و شيطان دشمنى با دين و دينداران را در نظر وى آراست و به واسطهء ترس از پادشاهى خود بر دينداران آسيب رسانيد و آنان را تبعيد كرد و بت پرستان را مقرّب كرد و براى آنها بتهايى از طلا و نقره ساخت و آنان را محترم و شريف شمرده و بر بتهاى آنان سجده كرد . چون مردم چنين ديدند به پرستش بتها شتافتند و دينداران را خوار شمردند . روزى از روزها پادشاه احوال يكى از شهروندان مورد عنايت و صاحب منزلت خود را پرسيد و مىخواست او را معاون خود در بعضى از امور قرار بدهد و او را احترام و تكريم مىكرد . گفتند : پادشاه او از دنيا كنارهگيرى كرده و به جمع زاهدان پيوسته است ، اين گزارش بر او گران آمد و به دنبال او فرستاد و او را آوردند و چون او را در لباس اهل زهد و رياضت ديد به او تندى كرد و دشنام
404
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 404