نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 390
و محمّد بن مسلمه گويد : اكثم بن صيفىّ براى اسلام آوردن پيش آمد و پسرش او را در حالى كه عطشان بود بكشت و شنيدم كه اين آيه در بارهء وى نازل گشت : * ( وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِه مُهاجِراً إِلَى الله وَرَسُولِه ثُمَّ يُدْرِكْه الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُه عَلَى الله ) * [1] و عرب در حكمت هيچ كس را بر وى تقدّم نداده است ، و چون بعثت رسول خدا را شنيد پسرش حليس [2] را براى تحقيق فرستاد و به او گفت : اى پسر جان من تو را چند كلمه پند مىدهم آنها را از من فراگير و از هنگامى كه مىروى تا زمانى كه بازمىگردى آنها را به كار بند : حقّ ماه رجب را ادا كن و آن را از ماههاى حرام بشمار تا ريختن خون تو را حلال نشمارند كه حرام خود را تحريم نمىكند بلكه اهل آن است كه آن را تحريم مىنمايد ، و بر هر قومى گذر كردى نزد عزيزترين آنها وارد شو و با شريفترين آنها بپيوند و از ذليل بر حذر باش كه او خود را خوار كرده است و اگر او خود را عزيز مىداشت قومش نيز او را عزيز مىشمردند ، و چون بر اين مرد وارد شدى بدان كه من او را و نسبش را مىشناسم او از خاندان قريش است كه عزيزترين عرب هستند و او از دو حال خارج نيست يا مرد با شخصيّتى است و ارادهء پادشاهى دارد و به واسطهء عزّتش براى پادشاهى خروج كرده است ، پس او را توقير كن و گرامى بدار و در مقابل او
[1] - النساء : 99 . [2] - في بعض النسخ « حبيشا » .
390
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 390