نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 382
و چون مرگش فرا رسيد به پسرش گفت : اى پسر جان پدرت نمرده است بلكه فانى شده است ، هنگامى كه پدرت قبض روح شد چشمانش را ببند و او را رو به قبله كن و جامهاش را بر وى افكن و مسلما كس بر من ناله سر ندهد و زارى نكند و آن كاسهء بزرگى كه با آن از ميهمانان پذيرايى مىكردم بياور و آن را پر از طعام كن و به مسجد خود به نزد ميهمانان من ببر و چون امام جماعت سلام نماز را برخواند آن را تقديم ايشان كن تا از آن تناول كنند و چون فارغ شدند به آنها بگو : بر سر جنازهء برادرتان لبيد بن ربيعة حاضر شويد كه خداى تعالى او را قبض روح كرده است ، سپس چنين سرود . < شعر > چو بر خاك كردى پدر را پسر به گورش فرو ريز چوب و حجر سپس صخرهء سخت بر وى بنه كه مسدود سازد همه روزنه بدين حيله محفوظ ماند رخم ؟ نماند بجز خاك زين پيكرم < / شعر > و در حديث لبيد بن ربيعه در بارهء آن كاسهء بزرگ روايت ديگرى چنين وارد شده است : گويند كه لبيد بن ربيعه نذر كرده بود كه چون باد شمال بوزد شترى را
382
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 382