نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 376
يك سال كار كردند و دلتنگ و خسته و مأيوس شدند و چون خواستند دست از عمل كشيده و باز آيند ، زيرزمينى كشف كردند و پنداشتند اين همان درى است كه در جستجوى آنند و چون به آخر آن رسيدند به يك سنگ مرمر قائمى برخوردند و پنداشتند كه در همان است و تلاش بسيارى كردند تا آنكه آن را از جا درآورده و بيرون آوردند ، محمّد بن مظفّر گويد : در پشت آن ، شىء ميان پرى بود كه بر شكستن آن توانا نبودند و آن را يك جا بيرون آوردند و پاكيزه ساختند و بر آن نوشتهاى يونانى ظاهر شد ، آنگاه حكيمان و دانشمندان مصر را گرد آوردند امّا نتوانستند آن را بخوانند . و در ميان مردم مردى بود كه او را ابو عبد الله مدينىّ مىگفتند كه يكى از حافظان و دانشمندان دنيا بود و به ابو جيش حمادويه گفت : در بلاد حبشه اسقفى را مىشناسم كه عمر درازى كرده است و سيصد و شصت سال از زندگانى او مىگذرد و اين خط را مىشناسد و او مىخواست كه اين خط را به من تعليم دهد امّا اشتياق من به فراگيرى علوم عربى نگذاشت كه من نزد او بمانم و او هم اكنون در قيد حيات است . ابو جيش به پادشاه حبشه نامهاى نوشت و از وى درخواست كرد كه آن اسقف را به نزد وى بفرستد و او چنين پاسخ داد كه او
376
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 376