نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 354
راه ندارد ؟ آن جوان گفت : اى پادشاه ! نترس كه من از جنس انسان نيستم بلكه من جوانى جنّى هستم ، آمدهام تا تو را در برابر احسانى كه به من كردى پاداشى نيكو دهم ؟ پادشاه گفت : من چه احسانى به تو كردم ؟ گفت : من همان مارى هستم كه امروز مرا جانى تازه دادى و آن مار سياهى كه كشتى و مرا از شرّش خلاص كردى يكى از غلامان متمرّد ما بود و تنى چند از خاندان مرا غافلگير كرده و از پاى درآورده بود تو دشمن مرا كشتى و مرا زنده ساختى و من آمدهام تا پاداشى نيكو به تو بدهم و اى پادشاه ما جنّى هستيم و نه جنّ ، پادشاه گفت : چه فرقى بين جنّى و جنّ وجود دارد ؟ در اينجا حديث در آن اصلى كه من از روى آن نوشتم قطع شده است و دنبالهاش در آنجا مذكور نبود . باب 52 حديث ربيع بن ضبع فزارىّ 1 - محمّد بن حسن بن دريد تمامى اخبار و كتابهايى كه تأليف كرده بود برايم روايت كرد و در ضمن اخبار او اين داستان بود : گويد : چون مردم به نزد
354
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 354