نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 299
به حكيمه بگو چيزى بدهد تا بدان براى اين مولود استشفا كنيم و چون رفتم و آنچه را كه بانويم گفته بود بازگو كردم ، حكيمه گفت : آن ميلى را بياوريد كه با آن چشم مولودى كه ديروز متولد شد سرمه كشيديم - و مقصودش فرزند حسن بن علىّ عليهما السّلام بود - و ميل را آوردند و آن را به من داد و من آن را براى بانويم بردم و نوزاد را با آن سرمه كشيدند و بهبودى يافت ، آن ميل تا مدّتها نزد ما بود و بدان استشفا مىجستيم سپس مفقود شد . ابو جعفر بزرجىّ گويد : در مسجد كوفه ابو الحسن بن برهون برسى را ديدم و اين حديث را از آن مرد هاشمى برايش بازگفتم ، گفت : آن مرد هاشمى اين حديث را بىهيچ زيادى و نقصان براى من نيز بازگو كرده است . 48 - حسين بن علىّ بن محمّد قمّى معروف به ابو علىّ بغدادىّ گويد : در بخارا بودم و شخصى به نام ابن جاوشير ده شمش طلا به من داد و گفت كه آنها را در بغداد به شيخ ابو القاسم حسين بن روح - قدّس الله روحه - تسليم كنم . من آنها را برداشتم و چون به آمويه رسيدم يكى از آن شمشها گم شد و من ندانستم تا آنكه
299
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 299