نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 274
آمدم و با خود مىگفتم : خداوند تسليت بخش هر هالك و جبرانكنندهء هر مصيبتى است . گويد : بازگشتم و فرستادهاى از جانب حسين بن روح به نزدم آمد و بدو شكايت بردم ، او رفت و حال مرا به او گزارش داد و با صد درهم و يك دستمال و مقدارى حنوط و چند تكَّه كفن باز آمد و گفت : مولايت به تو سلام مىرساند و مىگويد : هر گاه غم و اندوه به سراغت آمد اين دستمال را به روى صورتت بكش كه آن دستمال مولايت عليه السّلام است و اين درهمها و حنوط و كفن را بگير كه حاجت تو را در اين شب برطرف مىسازد و چون به مصر درآيى ده روز پيش از آن محمّد بن اسماعيل درگذشته است و پس از او نيز تو خواهى مرد و اين كفن و حنوط جهاز توست . گويد : آنها را گرفتم و حفظ كردم و آن فرستاده برگشت و من در سراى خود مشغول كارهاى خود بودم كه در زدند ، به غلام خود خير گفتم : اى خير ! ببين كيست ؟ خير گفت : غلام حميد بن محمّد كاتب پسر عموى وزير است و او را نزد من آورد و او گفت : وزير تو را طلب كرده است و مولايم حميد مىگويد : سوار شو
274
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 274