نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 263
22 - جعفر بن احمد گويد : ابراهيم بن محمّد در بارهء امورى نامه نوشت و درخواست كرد براى نوزاد وى نامى بنهد ، پاسخ سؤالات وى رسيد امّا چيزى در بارهء نوزاد ننوشته بود و آن فرزند درگذشت * ( وَالْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * . گويد : در مجلسى بين بعضى از دوستان ما سخنى ردّ و بدل شد و به يكى از آنها نامهاى صادر شد و شرح ماجراى آن مجلس در آن نامه بود . 23 - عاصمىّ گويد : مردى در انديشه بود كه حقوق واجب امام قائم عليه السّلام را به چه كسى بدهد تا به او برساند و دلتنگ شده بود و نداى هاتفى را شنيد كه به او مىگفت : آنچه همراه توست به حاجز بده ! گويد : ابو محمّد سروىّ به سامرّاء آمد و همراه او اموالى بود ، ابتداء نامهاى براى وى صادر شد كه در ما و قائم مقام ما شكَّى نيست ، آنچه كه همراه توست به حاجز بده ! 24 - ابو جعفر گويد : به همراه يكى از برادران موثّق خود به محلَّهء عسكر رفتيم و چيزى با خود برديم ، آن مرد آن را گرفت و بىآنكه ما بدانيم نامهاى در آن مخفى ساخت و نامه بىپاسخ به وى برگردانيده شد .
263
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 263