نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 262
رسيد : آنچه درخواستى به تو داديم و از ذكر آن زن و حملش خوددارى كرد ، خود آن زن نيز بعد از آن برايم نوشت كه قبلا سخن باطلى گفته و آن حمل اصلى نداشته است * ( وَالْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * . 20 - ابو علىّ گويد : ابو جعفر به نزد من آمد و مرا به عباسيّه برد و به ويرانهاى درآورد ، آنگاه نامهاى را خارج ساخت و برايم خواند ديدم شرح همهء حوادثى است كه در سراى امام عليه السّلام رخ داده است و در آن چنين آمده بود : فلانى - يعنى امّ عبد الله - را گيسويش بگيرند و از سرا بيرون كشند و به بغداد ببرند و در مقابل سلطان بنشيند و امور ديگرى كه واقع خواهد شد . سپس گفت : آنها را حفظ كن و نامه را پاره كرد و اين مدّتى پيش از وقوع آن حوادث بود . 21 - جعفر بن عمرو گويد : در زمان حيات مادر ابو محمّد عليه السّلام با جمعى به محلَّهء عسكر رفتيم و ياران من براى زيارت نامهاى نوشتند و براى يك يك اجازه گرفتند ، من گفتم : اسم مرا ننويسيد كه من اجازه نمىخواهم و اسمم را ننوشتند ، جواب رسيد : همه داخل شويد و آنهم كه از اجازه سرباز زد داخل شود .
262
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 262