نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 257
بداند كه چيزى همراه دارم گفت : آن هنگام كه همراه تو در آن سرا بودم تمنّا كردم از ناحيهء او مقدارى درهم به من برسد تا به آنها تبرّك جويم و سال اوّلى هم كه با تو در عسكر بودم چنين شد ، گفتم : بگير كه خدا به تو ارزانى كرده است * ( وَالْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * . گويد : محمّد بن كشمرد نامهاى نوشت و درخواست كرد كه دعا كند فرزندش احمد از امّ ولدش در حلَّيت باشد و چنين صادر شد : « راجع به صقرى خداوند آن را براى او حلال گردانيد » و با اين عبارت اعلام فرمود كه كنيهء او ابو الصقر است . گويد : ابو سعيد هندى غانم گويد : در يكى از شهرهاى هند به نام كشمير نزد پادشاه هند نشسته بودم و ما چهل تن بوديم كه اطراف تخت او نشسته و تورات و انجيل و زبور را خوانده و مرجع علم و دانش بوديم ، روزى در بارهء محمّد صلَّى الله عليه و آله و سلَّم گفتگو كرديم و گفتيم نام او در كتابهاى ما هست و متّفق شديم كه من در طلب او بيرون روم و او را بجويم ، من با مالى فراوان از هند بيرون آمدم و تركان قطع طريق مرا كردند و اموالم را ربودند ، بعد از آن به كابل آمدم و از آنجا وارد بلخ
257
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 257