نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 256
گويد : در همين سال كه اين نشانه ظاهر شد هزار دينار با خود بردم كه ابو جعفر فرستاده بود و همراه من ابو الحسين محمّد بن محمّد بن خلف و اسحاق بن جنيد بودند ، ابو الحسين خورجين را به داخل خانهها برد و ما سه رأس الاغ كرايه كرديم و چون به محلَّهء قاطول رسيدم الاغى نيافتم و به ابو الحسين گفتم : خورجينى را كه دينارها در آن است بردار و همراه قافله برو تا من الاغى براى اسحاق بن جنيد كه پيرمرد است كرايه كنم و به دنبال بيايم و الاغى براى او كرايه كردم و شب هنگام در سامرّاء به ابو الحسين رسيدم و به او گفتم : خدا را بر اين توفيق سپاس گو ، گفت : دوست دارم اين كار ادامه داشته باشد ، در سامرّاء آنچه همراه داشتيم تحويل داديم و وكيل ناحيه آن را در حضور من تحويل گرفت و در كيسهاى گذشت و همراه غلام سياهى آن را فرستاد و هنگام عصر كيسهء كوچكى برايم آورد و فردا صبح ابو القاسم با من خلوت كرد و ابو الحسين و اسحاق پيش افتادند ، ابو القاسم به آن غلامى كه كيسهء كوچك را برده بود گفت : مقدارى درهم به من بدهد و گفت : آنها را به فرستادهاى كه آن كيسه را آورده بده ، آنها را از او گرفتم و چون از در سرا بيرون آمديم ابو الحسين پيش از آنكه سخنى بگويم يا
256
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 256