responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 253


ابو القاسم حسن بن احمد وكيل گفتم : ورود مرا به آنها اطَّلاع ندهد تا زيارتم خالصانه باشد .
گويد : ابو القاسم تبسّم كنان نزد من آمد و گفت : اين دو دينار را براى من فرستاده‌اند و گفته‌اند آن را به حليسىّ بده و به او بگو : هر كس در كار خداى تعالى باشد خداى نيز در كار او خواهد بود . گويد : در سامرّاء سخت بيمار شدم به گونه‌اى كه ترسيدم و خود را براى مرگ آماده كردم ، آنگاه كوزه‌اى برايم فرستاد كه در آن بنفسجين ( بر وزن ترنجبين ) بود و دستور رسيد كه از آن استفاده كنم و هنوز از آن فارغ نشده بودم كه از بيمارى خود بهبود يافتم * ( وَالْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * .
گويد : بدهكارى داشتم كه مرد و نامه‌اى نوشتم و اجازه خواستم كه نزد ورثهء او در واسط بروم و بگويم براى مرگ او آمده‌ام و اميدوارم از اين طريق به حقّ خود برسم ، اجازه نداد ، دوباره نامه نوشتم اجازه نداد ، سوم بار نامه نوشتم اجازه نداد ، بعد از دو سال ابتداء به من نوشت : به نزد آنها برو ، رفتم و به حقّ خود رسيدم .

253

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 253
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست