نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 252
هنوز به منزل نرسيده بودم كه همان شيخ به استقبالم آمد و نامهاى از خانوادهام آورد كه نوشته بودند شهر آرام شده و آمدن مرا درخواست كرده بودند . 17 - محمّد بن هارون گويد : از اموال امام عليه السّلام پانصد دينار بر ذمّهء من بود شبى در بغداد بودم و طوفان و ظلمت آنجا را فرا گرفته بود و هراس شديدى بر من مستولى شد و در انديشهء دينى بودم كه بر ذمّه داشتم ، با خود گفتم : چند دكَّان به پانصد و سى دينار خريدهام آنها را به امام عليه السّلام به پانصد دينار مىفروشم ، گويد : مردى آمد و آن دكَّانها را تحويل گرفت با آنكه نامهاى در اين باب پيش از آنكه چيزى بر زبان آورم ننوشته بودم و به احدى هم خبر نداده بودم . 18 - ابو القاسم : ابن أبى حليس گويد : هر ساله در نيمهء شعبان مقام عسكريين را زيارت مىكردم سالى پيش از ماه شعبان به محلَّهء عسكر درآمدم و قصد داشتم در شعبان به زيارت نروم چون ماه شعبان فرا رسيد با خود گفتم زيارت معهود خود را فرو ننهم و براى زيارت بيرون آمدم و هر وقت كه براى زيارت به محلَّهء عسكر وارد مىشدم با نامه يا رقعهاى آنها را مطَّلع مىكردم ولى اين بار به
252
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 252