نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 249
سال نه حجّ بجا آورم و نه به منزلم بازگردم و به جانب ابو جعفر رفتم تا پاسخ نامهاى را كه نوشته بودم دريافت كنم ، گفت : به مسجدى كه در فلان مكان است برو و مردى به سراغ تو خواهد آمد و پاسخ حوائج تو را خواهد داد ، به آن مسجد رفتم و در آنجا بودم كه مردى وارد شد و چون به من نگريست سلام كرد و خنديد و گفت : تو را مژده مىدهم كه در اين سال به حجّ مىروى و ان شاء الله سالم به نزد خانوادهات بازمىگردى . گويد : نزد ابن وجناء رفتم و از او درخواست كردم كه مركب و كجاوهاى برايم كرايه كند و او را ناخشنود ديدم بعد از چند روز او را ديدم و گفت : چند روز است كه در جستجوى تو هستم ، ابتداء براى من نوشته و دستور داده است كه مركب و كجاوهاى براى تو كرايه كنم . حسن برايم گفت كه او در اين سال برده دلالت واقف گرديده است * ( وَالْحَمْدُ لِلَّه رَبِّ الْعالَمِينَ ) * . 14 - علىّ بن محمّد شمشاطىّ فرستادهء جعفر بن ابراهيم يمانىّ گويد : در بغداد بودم و قافلهء يمنيها آمادهء حركت بود نامهاى نوشتم و اجازهء مسافرت با آنها را درخواستم ، پاسخ آمد كه با آنها مرو كه در اين سفر خيرى براى تو نيست و در
249
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 249