نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 248
داد امّا آن دو جامه براى آن است كه در آن محرم شوى . گويد : نامهاى در دو موضوع نوشتم و موضوع سومى هم در نظرم بود و با خود گفتم ممكن است از آن ناخشنود گردد ، و آنگاه پاسخ آن دو موضوع و پاسخ موضوع سومى كه ننوشته بودم صادر گرديد . گويد : براى تبرّك درخواست مالى كردم و او آن را در خرقهاى سفيد برايم فرستاد و آن در محمل همراهم بود ، در عسفان شترم رميد و محملم فرو افتاد و هر چه در آن بود پراكنده شد ، متاع خود را فراهم آوردم امّا آن كيسه مفقود گرديد و در جستجوى آن تلاش بسيارى كردم تا به غايتى كه يكى از همراهانم گفت : در جستجوى چه چيزى ؟ گفتم : كيسهاى كه همراهم بود ، گفت : در آن چه بود ؟ گفتم : هزينهء سفرم ، گفت : كسى را ديدم كه آن را برداشت و برد و پيوسته از آن مىپرسيدم تا آنكه از پيدا كردن آن نااميد شدم و چون به مكَّه رسيدم و جامهدان خود را گشودم ، ناگهان اوّلين چيزى كه به چشمم خورد آن كيسه بود با آنكه آن خارج از آن محمل بود و هنگامى كه متاعم پراكنده گرديد بود از آن بيرون افتاده بود . گويد : در بغداد از طول اقامتم دلتنگ شدم و با خود گفتم : مىترسم در اين
248
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 248